کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد
گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد
خواب می بینم که دنیا با توشکل دیگری ست
خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد
دل که می گیرد نمی گوید کجا باید گریست
گریه کردن در خیابان نیز آرامم نکرد
توی تونل نعره خواهم زد، خدایا با توام
جیغ های در اتوبان نیز آرامم نکرد
منتظر بودم که شاید، شعر آمد سر زده
بی تو این ناخوانده مهمان نیز آرامم نکرد
بی تو سردرد شبانه با مسکن های تب
خوردن قرص فراوان نیز آرامم نکرد
دوره گردی طالعم را دید آیا سرنوشت
فال های تلخ فنجان نیز آرامم نکرد
با چراغی زیر و رو کردم تمام شهر را
درد تنهایی انسان نیز آرامم نکرد
روسریت را بهم زد باد قدر لحظه ای
دیدن موی پریشان نیز آرامم نکرد
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهر رفت و ماه آبان نیز آرامم نکرد
"سید علیرضا جعفری"
پ.ن: ممنون که حالم را پرسیدید، زندهام هنوز