I'm Galaxy Girl

And finally ; all I learned was how to be STRONG but ALONE

I'm Galaxy Girl

And finally ; all I learned was how to be STRONG but ALONE

  • ۰
  • ۰

اقااا :))) امروز صب با زنداداشم بلند شدیم بریم آرایشگاه، بعد نوبتمون ساعت یازده بودش. بعد سر ساعت رفتیم تو گفت عهههه زود اومدین. ما عروس داریم کهههه. یه خانوم گامبوی نارنجی پوش الاغی هم بودش خیلی هم بداخلاق بود. بیترادب -_- بعدنش رفتیم دیدیم عروس داره. یه عروس زشتی هم بودش. بعد خواهرشوهر ِ عروسه پسرش ترقه زده بوده با دوچرخه اومده فرار کنه با آرنج افتاده رو ترقه دستش شکسته. بعدنش کار زنداداشم رو نصفه انجام داد ما نشسته بودیم رو مبل. بلندمون کرد گفت برین بالا وایسین اینجارو شولوغ نکنین :/ بعدترشم به زنداداشم گفتش که بیا واسه ی من گیره سیخی کج کن!! بعدترشم بهش گفت کارآموز خوبی میشی شما:/ به دکتر مملکت میگه کارآموز خوبی میشی :|| بعدش ما هم قهر کردیم گفتیم تا همینجا حساب کن ما داریم میریم. اونم گفت خب اینقدر میشه :/ ما هم حساب کردیم اومدیم. دو سااااعت مارو معطل کرد!! موهای منو کوتاه نکرد!! کار زنداداشم رو نصفه کرد!! عصن اعصابمونو خورد کردش. بعد ما هم اومدیم بیرون به داداشم گفتیم. داداشم گفت زنگ بزنین بهش اینارو بگین. ما هم گفتیم اونم از اون طرف باز پررو بازی درآورد :/ حالا داریم میریم به سرصنف شکایت کنیم :)))))) اقا خیلی هیجان انگیزه *_______*

#موقت

این وسط از اینکه موهامو کوتاه نکردم آی خوشحالم! آی خوشحالم! :))) عصن قر تو کمرم فراووونه :دی

  • ۹۶/۰۶/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی